دفتر معماری سه منظر

دفتر معماری سه منظر در زمینه طراحی معماری فاز 0 ، 1 و 2 و همچنین ارائه طرح های توجیهی فعالیت دارد .

دفتر معماری سه منظر

دفتر معماری سه منظر در زمینه طراحی معماری فاز 0 ، 1 و 2 و همچنین ارائه طرح های توجیهی فعالیت دارد .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
نویسندگان

معماری : رضا نجفیان ReNa Design

موقعیت: کرمانشاه: ایران
مساحت: 600 متر مربع
سال: 2013
از معمار: خانه امروزی، آپارتمان فردا
معماری خانه های طراحی شده، که به عنوان آثار فرهنگی و هنری طبقه بندی می شوند، ممکن است بطور ریخت شناسانه ای با نقاشی های واقعی، انتزاعی و مفهومی و یا حتی داستان های عاشقانه مقایسه شوند.
خانه افشاریان با زمینی به مساحت 312sqm واقع درکرمانشاه - ایران یک ساختمان سه طبقه است که متعلق به یک زن و شوهر و فرزندان آنها (یک پسر و یک دختر) می باشد. با توجه به نظر مشتری که می خواهد در آینده بتواند این خانه را به واحدهای جداگانه و مستقل برای فرزندانش تغییر دهد، ما به این نتیجه رسیدیم که این خانه باید به گونه ای طراحی شود که بتواند از یک خانه به آپارتمان توسعه پیدا کند. این درخواست نیازمند به یک انعطاف پذیری در طرح و نما بود، که چالشی را برای طراح بوجود آورد که راه حلی پیدا کند که بتواند منحصرا برای زمان شناخته شده باشد و کاملا مناسب بنظر برسد و پس از توسعه همچنان ظریف و موزون به نظر برسد.
درخواست دیگر مشتری یک پروژه ساده با طراحی منحصربفرد بیرونی بود. بر این اساس با در نظر گرفتن نسبت ارتفاع ساختمان به عرض آن، ما یک مربع با یک شکاف بر روی آن طراحی کردیم، که ساختمان را به یک مجسمه در حال ظهور از خیابان تبدیل میکرد. این راه حل نه تنها ورودی ساختمان را بسیار خوب نشان میداد بلکه به اختلافات فضای سطوح بالایی به طور مناسبی پاسخ میداد.
احترام به رهگذر که یک سنت ارزشمند در فرهنگ ایران است، در این پروژه بطوری که کمی بر سطح زمین خم شده است پدیدار میشود. همچنین بخشی از زمین شخصی به فضای سبز عمومی اختصاص داده شده است. بنابراین ساختمان از یک ساختمان مسکونی معمولی به سمت یک نقطه برجسته شهری با یک کیفیت بصری زیبا ودیدنی حرکت کرده است.
این ساختمان تا انتقال معنای ظریف پروژه به ناظر و استفاده کننده آن و ارائه احترام و طراوت به آنها پیش رفته است.
طراحی داخلی و سازماندهی فضای دوستانه آن، محیط دلپذیر، بزرگ و روشنایی حیرت آور محیط، توسط همراهی چوپ و آجر فراهم شده است. تجربه یک محیط متفاوت در پروژه از ورودی تا اتاق خواب ها بوسیله یک پل معلق بالای دهلیز فراهم شده است، که یک احساس هیجان همراه با امنیت القا میکند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۱
مجید باقری

در زمستان گرمم از گرمای تو

در بهاران شادم از آوای تو

 

فصل گرما، گرمیش از قلب من

در زمستان برگم و میمیرم به پیش پای تو

 

کاش فصل پنجمی در راه بود

کاش نامش فصل وصل ماه بود

 

کاش برگ برگ درختان خزان

برگریزان زرد و سرخ و نغمه خوان

 

میسرودند این نوا با بخت تو

..................................

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۳:۰۹
مجید باقری

این پروژه مسکونی در سال 93 به گروه معماری آسمان هفتم ارجاع شد.

 

زمین پروژه دارای شکل هندسی خاصی بود که برای طراحی معماری چالش ایجاد میکرد، اما از این چالش برای ایجاد دستمایه طراحی استفاده کردیم و سعی کردیم ساختمانی شایان توجه طراحی کنیم.

 

6 متر از جبهه شرقی پروژه مشرف به کوچه 8 متری است، جبهه شمالی توسط کوی 2 متری محدود میگردد، جبهه غربی که جبهه اصلی پروژه محسوب میشود مشرف به خیابان 16 متری است و جبهه جنوبی نیز با حیاط محدود گردیده، از اینرو ساختمان با مشکل نورگیری مواجه نبود و دست طراح در این زمینه باز بود.

 

در ادامه ابتدا پلانها و درآخر نماهای رندر شده پروژه را مشاهده میکنید.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۷
مجید باقری

آنکه خاک سیهش بالین است

اختر چرخ فلک پروین است

 

گرچه جز تلخی ز ایام ندید

هرچه خواهی سخنش شیرین است

 

صاحب آنهمه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

 

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی دوست دلی غمگین است

 

خاک بر دیده بسی جانفرساست

سنگ بر سینه بسی سنگین است

 

بیند این بستر و عبرت گیرد

هرکه را چشم حقیقت بین است

 

هرکه باشی و به هرجا برسی

آخرین منزل هستی این است

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۱
مجید باقری

این متن هم از گروه تلگرامی همخوان انتخاب شده است:
ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، شیراز ﺑﻮﺩﻡ ﺳﺎﻝ ١٣٤٠، ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ اصفهان یک ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ. ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ترکی قشقایی، ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﻏﺮﯾﺐ. ﻣﺎ ﮐﺘﺎﺑﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍ اناﺭ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﯽ اصفهان ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ. معضلی ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮاﻧﺪﻡ.
ﺗﻮ اصفهان ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ. خانم ﻣﻌﻠﻢ ﭘﯿﺮ ﻭ بی حوصلی ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ! ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ می گفت: ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ. ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺨﺖ ﺑﺪ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ!
ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ!
ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ. ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ. ﻣﯿﺪوﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎی من ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ!
ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، ﻣﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ.
ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ
ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ!
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ. ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﺁﺧﻪ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﯾﺎ ﺧﻂ ﻣﯿﺰﺩﻥ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ، ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽ ﺯﺩ.
ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ می نوﺷﺖ. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ؟
ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ!
ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ. ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ.
ﭼﺮﺍ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ؟ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﻣﺎ ﭘﺪﺭﺍﻥ، ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ، ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ، ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ، ﻣﺮﺑﯿﺎﻥ، ﺭﺋﻴﺴﺎﻥ ﻭ...
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ امیرمحمد نادری قشقایی - ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎسی ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮبیتی ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛﻨﺖ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۸:۲۱
مجید باقری

پروژه فوق که در سال جاری به گروه ارجاع شد در شهر کرمانشاه و محله فرهنگیان قرار گرفته و با توجه به همجواری با خیابان اصلی محله به عرض 60 متر دارای اهمیت فوق العاده زیادی بود، از اینرو با پیشنهاد گروه و تایید کارفرما زیر زمین را به پارکینگ شش خودرو اختصاص دادیم، در طبقه همکف واحد تجاری وسیعی به همرا بالکن بسیار بزرگ و نیز پارکینگ 2 خودرو طراحی شد .

در مجموع ساختمان دارای 8 واحد مسکونی 160 متری سه خوابه میباشد .

در زیر پلانها و مقاطع و نماهای پروژه را مشاهده میکنید .


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۳۷
مجید باقری

روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه)که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ...
هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد.
در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!
در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.
در حالی که عده ای از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند.
کوروش بعد از اینکه از اسم و رسم سوء قصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پیش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟
ارتب جواب داد ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت، زیرا تیر من خطا نمی کند و من یک تیر سه شعبه را به سوی تو رها کردم، ولی همین که تیر من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اینک می دانم که تو مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر می دانستم تو از طرف بعل و خدایان دیگر مورد حمایت قرار گرفته ای نسبت به تو سوءقصد نمی کردم و به طرف تو تیر پرتاب نمی نمودم!
کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردد. اما من فکر می کنم که هنگامی که به طرف من تیر انداختی با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر زه را کشیدی. ارتب گفت همین طور است. کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرف نظر می کنم.
ارتب که نمی توانست باور کند پادشاه ایران از مجازاتش گذشته، گفت ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟ کوروش گفت: نه. ارتب گفت من شنیده بودم که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رسانید. کوروش گفت همین طور است. ارتب پرسید پس چرا از مجازات من صرف نظر کرده ای در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟ پادشاه ایران گفت: برای اینکه من می توانم از حق خود صرف نظر کنم، ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرف نظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.
ارتب گفت به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم. کوروش گفت من می گویم تو را وارد خدمت کنند.
از آن روز به بعد ارتب در سفر و حضر پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست آورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید ولی آن را به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل مسقند بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از آنکه موسس سلسله هخامنشی(کوروش بزرگ) به قتل رسید، ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد موسس سلسله هخامنشی از مسقند خارج نمی شد و آنها نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند، ولی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اینکه جان بسپارد گفت : بعد از کوروش زندگی برای من ارزش ندارد.
کوروش بزرگ یا کوروش کبیر(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی پادشاهی انسان دوست بود و از صفات و خدمات او بخشندگی‌، بنیان گذاری حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و... شناخته شده‌ است.

منبع: بیتوته

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۳ ، ۱۴:۳۸
مجید باقری

در سال 91 پروژه طراحی پلان و نمای ساختمان مسکونی تجاری آقای عباسی به گروه معماری آسمان هفتم ارجاع شد. این در حالی بود که سازه تمامی طبقات اجرا شده بود و کارفرما خواستار طراحی 2 واحد مسکونی 2 خوابه  در هر طبقه بود .

طبقه همکف نیز به 4 واحد پارکینگ و تجاری همراه بالکن اختصاص یافت و در زیر زمین نیز 10 واحد پارکینگ جانمایی شد .

در ادامه اسلایدهایی از پروژه فوق را ارائه میکنیم .

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۳ ، ۰۸:۲۵
مجید باقری

داد چشمان تو در کشتن من دست به هم

فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم !!!

 

هر یک ابروی تو کافی است پی کشتن من

چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم !!!

 

شیخ پیمانه شکن توبه به ما تلقین کرد

آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم !!!

 

عقلم از کارجهان رو به پریشانی داشت

زلف او باز شد و کار مرا بست به هم !!!

 

مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال

که خم گیسوی او بافته چون شست به هم !!!

 

دست بردم که کشم تیر غمش را از دل

تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم !!!

 

هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال

غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم !!!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۳ ، ۰۹:۳۵
مجید باقری

زندگینامه

حسین شیخ زین الدین متولد ۱۳۲۰ تهران است.

او دانش آموخته کارشناسى ارشد رشته معمارى دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران است که آغاز فعالیت حرفه اى‌اش به عنوان مهندس مشاور، از سال ۱۳۵۳ بوده است.

مدیرعامل یکى از دفاتر مهندسان مشاور، نامزد انتخاب شصت چهره برگزیده درشصت سال از سوى کانون مهندسان معمار دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۹، دریافت نشان معمارى ایران (استاد پیرنیا)در همین سال،طراحى و مدیریت در طرح هاى گوناگون، ادارى، دولتى، عمومى، دانشگاهى، سفارتخانه‌ها، بهسازى و مرمت بناهاى تاریخى و مجموعه هاى صنعتى در سال های ۱۳۴۶ تا ۱۳۸۵،عضویت در شوراى مشورتى شهر تهران در معاونت فنى و عمرانى شهردارىدر سال ۱۳۷۱، عضویت در شوراى آموزشى گروه معمارى در دانشگاه آزاد واحد تهران از سال ۱۳۷۱، عضویت در شوراى طرح نوسازى اطراف فلکه حرم امام رضا (ع)در سال ۱۳۷۲، عضویت در شوراى تخصصى بافت هاى شهرى، وزارت مسکن وشهرسازى از سال ۱۳۷۶، عضویت در شوراى تخصصى شهر تهران در سال ۱۳۷۸، عضویت در شوراى راهبرى طرح ها در وزارت امور خارجه از سال ۱۳۷۸، عضویت در گروه معمارى و شهرسازى مرکز بین المللى گفت وگوى تمدن‌ها در سال ۱۳۷۹ از جمله فعالیت‌های این معمار محسوب می‌شوند.

شیخ زین الدین در سال 1348 در رشته معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شده و از دوران دانشجویی به کار حرفه‌ای و مطالعات جنبی مشغول بوده است.

از سال 1353 به کار مهندسی مشاور پرداخته است و پس از بازگشایی دانشگاه‌ها، در دوره بعد از انقلاب فرهنگی در دانشکده‌های معماری تدریس می‌کند.

این هنرمند معمار بر این عقیده است که"بخش هایی از هنر، مانند معماری که تنها در خلاقیت صرف خلاصه نمی‌شود و آثار آن بی واسطه در شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع مؤثر می‌افتد، درواقع تأثیر مستقیم خلاقیت در گذران امور جامعه به حساب می‌آیند.

صاحبان این نوع هنرها خود شخصیتی دارند که باید آن را همچون دیگر هنرمندان درسایه خلاقیت‌ها و حساسیت‌هاشان کسب کنند.

بروز و ظهور این شخصیت، اما باید با قواعد شناخته شده و مرسوم جوامع صورت بگیرد. بنابراین معماران در واقع دو لایه شخصیتی دارند؛ لایه خلاق و لایه مدیر.

در دنیای امروز پایه شخصیت معمار لایه خلاق اوست".

ساختمان سفارتخانه جمهورى اسلامى ایران در ژاپن یکی از مهمترین آثار مهندس شیخ زین الدین به شمار می‌رود.



 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۴۵
مجید باقری